من با عجله رفتن را از تو یاد گرفتم
چایی را آورد ، توی یک فنجان گل سرخی
از همان فنجان ها که من دلم برایشان غش می رود و از دیدنشان به وجد می آیم
یک قلوب از چایی خوردم
یادم آمد که از کجا برای رفتن عجله کردم
از آن وقتی که تو با عجله ترکم کردی
و فرصتی ندادی تا کلمه ی خداحافظت رو به حرف "ت" برسانم
از همان وقت یاد گرفتم زودتر ترک کنم ، قبل از این که زودتر ترک بشوم
این روی من ماند و من همچنان همه چیز و همه کس را زودتر از موعد ترک می کنم
که نکند یک بار دیگر کسی مثل تو ..
نظرات شما عزیزان: